کتاب داستان اختصاصی نقاشی بابا
یک روز مها و موشیما تصمیم میگیرند که با هم یه نقاشی بکشند.
مها گفت: فردا تولد بابامه. دلم میخواد نقاشی بابامو بکشم و شب که اومد خونه بهش هدیه بدم.
موشیما گفت: فکر خوبیه. منم بهت کمک میکنم.
مها دفتر و مداد رنگیهایش را آورد و یک آدم کشید. برایش دست و پا و چشم و ابرو و دهان هم گذاشت. یک خورشید قشنگ هم در آسمان کشید.
موشیما گفت: این خیلی قشنگ شده ولی انگار بابای نقاشی تو یخورده اخم کرده. بذار از خودش بپرسم چرا ناراحته.
موشیما سرش را به نقاشی نزدیک کرد و بعد از چند لحظه گفت: اون میگه چرا لباس تنش نیست؟
مها برای بابا لباس کشید و برایش دکمه گذاشت. ولی نقاشی باز ناراحت بود.
موشیما گفت: اون میخواد رنگ لباسش آبی باشه.
به زودی ...
محصولات مرتبط
کتاب داستان اختصاصی جنگل غول سه چشم
یک روز مها و موشیما در پارک سرسبزی بازی میکردند. مها که عاشق سرسره تونلی بود از پلههای آن بالا رفت..
160,000 تومان
کتاب داستان اختصاصی بچه دیو
یک شب مها که بعد از گذراندن یک روز پر از بازی و جنب و جوش خیلی خسته بود، مسواکش را زد و به اتاقش رفت..
160,000 تومان
کتاب داستان اختصاصی جادوگر بدجنس
یک روز مها به همراه موشیما در ساحل یک دریای زیبا مشغول قدم زدن بودند. آب دریا آنقدر صاف و تمیز..
180,000 تومان