young-or-old-story-1

مکس داشت توی حیاط بازی میکرد که خواهرش ماریا رو دید! ماریا داشت دوچرخه سواری میکرد. مکس از ماریا پرسید:

ماریا! اجازه میدی منم با دوچرخه‌ی تو بازی کنم؟

young-or-old-story-2

ماریا گفت:

نه! تو خیلی کوچیکی! نمیتونی سوار این دوچرخه بشی!

young-or-old-story-3

چند دقیقه بعد، مکس حسابی تشنه شد! از ماریا پرسید:

ماریا! میشه لطفا شیر آب روی برای من باز کنی؟

young-or-old-story-4

ماریا گفت:

نه! تو به اندازه‌ی کافی بزرگ شدی که خودت شیر آب رو باز کنی!

young-or-old-story-5

مکس از مامانش پرسید:

مامان! منم میتونم سبزیجات رو با چاقو خرد کنم؟!

young-or-old-story-6

مادر مکس بهش گفت:

نه! تو برای استفاده از چاقو خیلی خیلی کوچیکی!

young-or-old-story-7

سر سفره، مکس از مامانش پرسید:

مامان! میشه لطفا غذای منو بذاری تو دهنم؟

young-or-old-story-8

مامان مکس جواب داد:

معلومه که نه! تو اون قدر بزرگ شدی که خودت غذا بخوری!

young-or-old-story-9

پدر مکس داشت دیوارهای خونه رو رنگ میزد!

مکس از پدرش پرسید:

پدر! منم میتونم توی رنگ کردن دیوارها کمکت کنم؟!

young-or-old-story-10

پدر مکس جواب داد:

نه عزیزم! تو برای این کار خیلی کوچیکی!

young-or-old-story-11

چند دقیقه بعد، مکس از مادرش پرسید:

مامان! میتونی به من کمک کنی کفش‌هام رو بپوشم؟

young-or-old-story-12

مادر مکس گفت:

نه عزیزم! تو اون قدری بزرگ شدی که خودت کفش‌هات رو بپوشی!

young-or-old-story-

مکس حسابی گیج شده بود! اون با خودش فکر کرد:

من بالاخره بزرگم یا کوچیک؟!

young-or-old-story-14

گوشواره‌ی مامان مکس گم شد!

مکس میخواست کمک کنه و گوشواره رو پیدا کنه!

young-or-old-story-15

مکس گشت و گشت تا گوشواره‌ی مامانش رو زیر تخت پیدا کرد!

young-or-old-story-16

مادر مکس بهش گفت:

وااای! من خیلی وقته که دارم دنبال این گوشواره میگردم! ممنون پسرم!

young-or-old-story-17

مادر و پدر مکس و ماریا همه با هم گفتن:

آفرین مکس! تو حسابی بزرگ شدی!

young-or-old-story-18

ولی مکس هنوز گیجه! اون هنوز یه سوال بزرگ از خودش میپرسه:

بالاخره من کوچیکم یا بزرگ؟!

young-or-old-story-19
3.8 13 رای ها
1 ► امتیاز دهی ◄ 5

همین حالا نظر خود را با دیگران به اشتراک بذارید: کلیک کنید

دسته بندی‌های مقاله: داستان کودکانهداستان کودکانه برای خوابداستان کودکانه برای سنین 6-4 سالداستان های کودکانه کوتاه
امتیاز 3.8 از 5 (13 نفر رای داده‌اند)
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Arqavan
Arqavan
13 روز قبل

این داستان به ما یاد میده که کارهایی که خطر ندارد را بچه ها اشکالی ندارد انجام بدهند

حلما
حلما
28 روز قبل

جالب بود

رونیکا
رونیکا
11 ماه قبل

خوب بود

مجید
مجید
1 سال قبل

سلام . اتفاقا موضوع جالبی بود . چیزی که مادر پدر ها در موردش اغلب گیج میشن

نیکا ابراهیمی
نیکا ابراهیمی
1 سال قبل

داستان موضوع جالبی بود اما نتیحه ای نداشت

سبد خرید

0
image/svg+xml

No products in the cart.

بازگشت به صفحه محصولات