جیمی از مامانش پرسید: میشه من امشب توی تخت شما بخوابم؟ مادرش گفت: نه! اصلا!
قصه کودکانه لیا و شیشهی پر از ستاره
در یک شب پر از ستاره، لیا، که یک جن جادویی بود، در کنار جادهی جنگلی، یک بطری پر از ستاره پیدا کرد که با نور ستارهها میدرخشید! اون بطری برق میز و میدرخشید و پر از نورهای رنگی بود! دودهای آبی و صورتی توی بطری میرقصیدن و میلغزیدن! اون بطری حسابی زیبا بود!
داستان کودکانه ای کاش من…
پیتر کوچولو، روی تختش نشسته بود! اون شب حسابی تاریک بود و نور ماه از توی پنجره به داخل اتاق میتابید! پیتر با خودش گفت: ای کاش… ای کاش من یک آدم دیگه بودم!
قصه کودکانه سایمون بد بو!
سایمون، توله شیر کوچولو، توی آفتاب روی سنگ دراز کشیده بود و کش و قوس میومد! اون با خودش گفت: عجب روز خوبی بود! دنبال اون مرغابیها دویدن خیلی خیلی حال داد!
قصه کودکانه یک عالمه شکلک
بچهها! شما تا حالا تونستید که یک شکلک خیلی خندهدار و بامزه با صورتتون در بیارید؟! خب راستش من قبلا یه دختری رو میشناختم که اسمش پرسی بود! اون حرفهای ترین شکلکهای دنیا رو در میآورد!
داستان کودکانه رویای اقیانوس
کورالین یه دختر چهار سالهی کنجکاوه و عاشق اینه که توی رودخونه بازی کنه و دنبال چیزهای عجیب بگرده! اون هر روز ساعتها وقت میذاره تا توی آب زلال رودخونه بازی کنه!
داستان کودکانه پری باغچه
پشت باغچهی خونهی ما، اون پایین پایین، یه پری خیلی زیبا زندگی میکنه!
قصه کودکانه چکاوک کوچولو، پادشاه پرندهها
همهی پرندههای توی جنگل دور هم جمع شده بودن که آقا جغده گفت: همهی حیوانات جنگل برای خودشون یک پادشاه دارن! پس ما هم باید برای خودمون یه پادشاه انتخاب کنیم!
داستان کودکانه جادوگر بدجنس
یک روز مهراد به همراه موشیما در ساحل یک دریای زیبا مشغول قدم زدن بودند. آب دریا آنقدر صاف و تمیز بود که میتوانستند ماهیهای داخل آب را به راحتی ببینند. نکته: این کتاب زیبا را شما نیز میتوانید با اسم و عکس کارتونی فرزندتون سفارش داده و با این هدیه قهرمانی کودکتون رو ماندگار […]
قصه کودکانه بهترین دوست من کلاغ کوچولو
اسم این دختر کوچولو، ماریاست! ماریا یه دختر خیلی شیرین با موهای نارنجی به هم ریخته است! پوست ماریا مثل برنج سفیده و لپهاش حسابی قرمزه! تازه ماریا روی صورتش کلی کک و مک داره!